دماوندی تو مرا خورد و قی کرد
دماوندی تو مرا خورد و قی کرد
کلوخی پر از حفره در متن خاکم
در اوج شکوهت در انبوه لبخند
سپردی مرا به زمستان و بوران
نشستی در آرامش کوچه باغت
رها کردی ام در سراشیب تهران
قفس، حق من آب و نان هق هق من
از این پس به خوابم نیا هرم جاری
که هرکس رسیده ست داغی زده ست
و حالا تو باید که آتش بیاری
اگر هی نشد حق خود را بگیرم
اگر دست هر حکمت خون اسیرم
اگر دست بردم به تنهایی تو
اگر کندم و تلخم و گوشه گیرم
اگر انزوایی ترک خورده پوشم
اگر بی نصیبم، به کنجی کنارم
#علیرضا_آذر
کلوخی پر از حفره در متن خاکم
در اوج شکوهت در انبوه لبخند
سپردی مرا به زمستان و بوران
نشستی در آرامش کوچه باغت
رها کردی ام در سراشیب تهران
قفس، حق من آب و نان هق هق من
از این پس به خوابم نیا هرم جاری
که هرکس رسیده ست داغی زده ست
و حالا تو باید که آتش بیاری
اگر هی نشد حق خود را بگیرم
اگر دست هر حکمت خون اسیرم
اگر دست بردم به تنهایی تو
اگر کندم و تلخم و گوشه گیرم
اگر انزوایی ترک خورده پوشم
اگر بی نصیبم، به کنجی کنارم
#علیرضا_آذر
۹۲.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۰