من با خودم بستم......

دیدگاه ها (۰)

یه یزدیه تهران میره دکتر......

همه رفتن....تا زمستان شد.....

چه عالی میشه بری روستا یه بارون حسابی بزنه .....

صدای ارامش به یاد روزهایی که رفتن و دیگه تکرار نمیشه.....

تقصیر منه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط