من گمان می کنم هرکسی در ته دلش
من گمان میکنم هرکسی در ته دلش
یک باغی دارد که پناهگاه اوست.
هیچکس از آنجا خبر ندارد.
کلیدش فقط در دست صاحبش است.
آنجا، آدم هر تصور ممنوعی دلش بخواهد
میکند. عشقهای محال، هر آرزوی ناممکن
و هر خواب و خیال خوش،
هر چیز نشدنی، آنجا شدنی است؛
یک بهشت، [یا شاید جهنم] خودمانی و
صمیمی که هرکس برای خودش دارد.
این باغِ اندرونی چه بسا
از دید باغبانش هم پنهان است.
اما یک روزی و یک جوری آن را
کشف میکند.
گفتوگو در باغ
شاهرخ مسکوب
.
.
.
#آگاهی #مدیتیشن #مراقبه #عشق #شکرگزاری#عصر_آکواریوس
یک باغی دارد که پناهگاه اوست.
هیچکس از آنجا خبر ندارد.
کلیدش فقط در دست صاحبش است.
آنجا، آدم هر تصور ممنوعی دلش بخواهد
میکند. عشقهای محال، هر آرزوی ناممکن
و هر خواب و خیال خوش،
هر چیز نشدنی، آنجا شدنی است؛
یک بهشت، [یا شاید جهنم] خودمانی و
صمیمی که هرکس برای خودش دارد.
این باغِ اندرونی چه بسا
از دید باغبانش هم پنهان است.
اما یک روزی و یک جوری آن را
کشف میکند.
گفتوگو در باغ
شاهرخ مسکوب
.
.
.
#آگاهی #مدیتیشن #مراقبه #عشق #شکرگزاری#عصر_آکواریوس
۹۰۱
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.