در ایستگاه برهوت دلتنگی

در ایستگاه برهوت دلتنگی
نشسته بر صندلی ِ  انتظار،
خیره ام
به دور دست ها
و جاده هایِ
سوت و کورِ بی رهگذر ؛
تنها همدم تنهاییم
نوای جغد شومی ست
بر بلندای ِ تیرک برق
که آشفته میکند
سکوت دلگیر تنهاییم را
نمیدانم
خبر از مسافر من دارد
یا خودش داغ دیده ایی ست
تنها و منتظر
که مدت هاست در انتظار بسر می برد .
دیدگاه ها (۰)

چه می‌گذرد در دلمکه عطر آهن تفته از کلماتم ریخته استچه می‌گذ...

گران باش...بگذار تا بهایت را پرداخت کنند... 🌺

آنهای که گندم صداقت را در اسیاب دروغ آرد میکنند ...

ظهر_زیباتون بخیرالهے مهربانی، مهمون دلهاتون بشهمحبت،از در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط