از بین اشکالِ هندسی ؛
از بین اشکالِ هندسی ؛
دایره ها دوست داشتنی ترند ...
کاش همه ی آدم ها دایره بودند ...
دایره ای که ؛
نه گوشه ای دارد برایِ زخم زدن ،
نه مارپیچی برای دور زدن ،
و نه زاویه ای برای بد دیدن ...
دایره اصلاً پیچیده نیست ...
کاش آدم ها مثل دایره ساده بودند
و شناختنشان اینقدر سخت نبود🙃🧡🍁
توی تاکسی نشسته بودم و سرم را نا امیدانه به شیشه چسبانده بودم و بیرون را نگاه می کردم ،
راننده ، پیرمردِ خوش رو و فهیمی بود ...
پرسید : فرعیِ چندم برم ؟
و من با کمی مکث گفتم : اول ... نه ... نه ... دوم ... !
گفت : انگار اینجا رو زیاد بلد نیستی ...
سرم را بردم عقب تر و روی پشتیِ صندلی چسباندم و آرام گفتم ؛ نه ...اخیرا اگه برای کارنباشه ، زیاد بیرون نمی رم ...
از تویِ آینه نگاهی کرد ...
ادامه دادم ؛ آدما بد شدن پدرجان ، نمی تونم رفتارای این روزاشونو هضم کنم ... ترجیح میدم زیاد جایی که اونا باشن ، نباشم ...
درحالی که داشت می پیچید توی کوچه ، سری تکان داد و گفت ؛ دوره ی بدی شده ،،، کار خوبی می کنی دخترم ، اخبار رو هم نبین و نخون ...
گفتم نه ، اخبار رو دنبال می کنم ، با اخبار مشکلی ندارم ، از دستِ آدما عصبی ام ، نباید اجازه می دادن درد و سختیِ این روزا انقدر عوضشون کنه ...
داشتم پیاده می شدم ، برگشت و با حالتی که انگار خیلی خوب حالِ این روزهای مرا می فهمید گفت ؛ ولی دخترم ، با سیاست کاری نداشته باش ، پیر میشی ،،، جَوونیت ... جوونیت حیفه !!!
در حالی که در را می بستم ، نگاهش کردم و با همان صدای گرفته ی نا امیدم گفتم ؛
جوونی چی هست پدرجان ؟! ما که میون بُر زدیم ...
ما وسطِ بازیِ بی رحمِ این زمونه ، همون آخرایِ بچگیمون ، پیر شدیم ... !
این را گفتم و وسطِ شلوغیِ آدمها ناپدید شدم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
░ نامه ای برای دلبر محبوب قلبم💌
┊جانم در وصف مهربانیتان بگوید که :
┊شما بسانِ شبنم صبحگاهی...
┊بر تنِ ساقهی خشكِ چَمنید ؛
┊همانقدر بی منت و حیاتبخش !
┊آنقدر خوب که تازگیها برای واژهی "خوب"
┊دنبال تعبیر تازهای میگردم که قد و قوارهی
┊شما باشد !
┊سلام آستینِ اشكهای غم و شادیِ من !
┊سلام وصلهی جور بر تنِ این کهنه سربار!
┊سلام اولین جوانه بر نهالِ باغچهای که
┊هیچکس نگاهش نمیکند !
┊سلام آرایهی جان بخشیدن به من
┊میخواستم بگویم :
┊من شما را خیلی دوست دارم❤🖇🦋
دایره ها دوست داشتنی ترند ...
کاش همه ی آدم ها دایره بودند ...
دایره ای که ؛
نه گوشه ای دارد برایِ زخم زدن ،
نه مارپیچی برای دور زدن ،
و نه زاویه ای برای بد دیدن ...
دایره اصلاً پیچیده نیست ...
کاش آدم ها مثل دایره ساده بودند
و شناختنشان اینقدر سخت نبود🙃🧡🍁
توی تاکسی نشسته بودم و سرم را نا امیدانه به شیشه چسبانده بودم و بیرون را نگاه می کردم ،
راننده ، پیرمردِ خوش رو و فهیمی بود ...
پرسید : فرعیِ چندم برم ؟
و من با کمی مکث گفتم : اول ... نه ... نه ... دوم ... !
گفت : انگار اینجا رو زیاد بلد نیستی ...
سرم را بردم عقب تر و روی پشتیِ صندلی چسباندم و آرام گفتم ؛ نه ...اخیرا اگه برای کارنباشه ، زیاد بیرون نمی رم ...
از تویِ آینه نگاهی کرد ...
ادامه دادم ؛ آدما بد شدن پدرجان ، نمی تونم رفتارای این روزاشونو هضم کنم ... ترجیح میدم زیاد جایی که اونا باشن ، نباشم ...
درحالی که داشت می پیچید توی کوچه ، سری تکان داد و گفت ؛ دوره ی بدی شده ،،، کار خوبی می کنی دخترم ، اخبار رو هم نبین و نخون ...
گفتم نه ، اخبار رو دنبال می کنم ، با اخبار مشکلی ندارم ، از دستِ آدما عصبی ام ، نباید اجازه می دادن درد و سختیِ این روزا انقدر عوضشون کنه ...
داشتم پیاده می شدم ، برگشت و با حالتی که انگار خیلی خوب حالِ این روزهای مرا می فهمید گفت ؛ ولی دخترم ، با سیاست کاری نداشته باش ، پیر میشی ،،، جَوونیت ... جوونیت حیفه !!!
در حالی که در را می بستم ، نگاهش کردم و با همان صدای گرفته ی نا امیدم گفتم ؛
جوونی چی هست پدرجان ؟! ما که میون بُر زدیم ...
ما وسطِ بازیِ بی رحمِ این زمونه ، همون آخرایِ بچگیمون ، پیر شدیم ... !
این را گفتم و وسطِ شلوغیِ آدمها ناپدید شدم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
░ نامه ای برای دلبر محبوب قلبم💌
┊جانم در وصف مهربانیتان بگوید که :
┊شما بسانِ شبنم صبحگاهی...
┊بر تنِ ساقهی خشكِ چَمنید ؛
┊همانقدر بی منت و حیاتبخش !
┊آنقدر خوب که تازگیها برای واژهی "خوب"
┊دنبال تعبیر تازهای میگردم که قد و قوارهی
┊شما باشد !
┊سلام آستینِ اشكهای غم و شادیِ من !
┊سلام وصلهی جور بر تنِ این کهنه سربار!
┊سلام اولین جوانه بر نهالِ باغچهای که
┊هیچکس نگاهش نمیکند !
┊سلام آرایهی جان بخشیدن به من
┊میخواستم بگویم :
┊من شما را خیلی دوست دارم❤🖇🦋
۱۶.۶k
۲۲ آبان ۱۴۰۳