دلم می خواهد گاهی با خیالم سفر کنم دستهایم را به دستهایش
دلم می خواهد گاهی با خیالم سفر کنم دستهایم را به دستهایش بسپارم و از هر فکر دیگری رها شوم . با خیالم در دل سرسبزترین نقاط جهان پرسه بزنم و هیچ خسته ی راه نباشم خیال خوشم ، آرامشی عمیق به لحظه هایم بپاشد مثلا نگاهم را به کلبه ای در جنگلی سبز و خالی از هیاهو پیوند دهد . من باشم و سکوت جنگل و عشق و امنیت و گاهی رو به قاب دریا ، رو به عظمت کوهستان مرا با اشتیاق هایم رو • به رو کند کاش همه چیز را می شد سپرد دست این خیال معرکه ی دل خوش گنک قطعا بهتر می دانست کجاها را باید گشت و از چه لحظه ها و مکانهایی صرف نظر کرد آن وقت من می ماندم با دفتر و خودکاری برای نوشتن و دوربینی برای ثبت آن همه بی کرانگی گاهی دوست دارم تمام ذهنم دور و خالی باشد از همه ی جهان و به جای آن پر باشم از خیالی دلچسب و عمیق فراسوی هر آن چه که نامش زندگی است .
۲۹.۶k
۲۸ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.