نگران من نباش…
مشت مشت قرص هایم را سر ساعت میخورم
زخم هایم را تیمار میڪنم
دل تنگے هایم را قدم میزنم
نگران من نباش…
جاے دستانت را فندک و سیگارم پر ڪرده است
شب ها به جاے تو با غم هایم هم آغوش میشوم
روز ها دست در دسته شعر هایم به همان ڪافه ے قدیمے میرویم
نگران من نباش…
اینجا در نبود تو همه چیز آرام است مانند چشم هایت
اشک هایت
آغوشت….🍃