حجازی و تیمش به اهواز رسیدند و برای رفتن به شهر تاکسی گرف
حجازی و تیمش به اهواز رسیدند و برای رفتن به شهر تاکسی گرفتند. راننده تاکسی به ناصرخان گفت: یک برادر دارم که جانباز است و خیلی به شما علاقه دارد. اگر امکانش هست تا اورا بیاورم که شما را ببیند. ناصرخان گفت: چرا او را بیاورید؟ من خودم برای دیدن برادر شما می روم ناصرخان به ملاقات او رفت و چقدر دل آن جانباز با دیدن حجازی شاد شد
تولدت مبارک اسطوره تکرار نشدنی💙
تولدت مبارک اسطوره تکرار نشدنی💙
۱.۶k
۲۲ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.