آدمای خسته
یه وقتایی آدم خسته است...
خستگی وقتی خیلی نفوذ کنه سخت میشه ازش جدا شد...
خستگی به نظرم از ناامیدی هم بدتره
آدم تو خستگی امید داره اما توان حرکت نداره...
من خسته شدم...
یه خستگی 35 ساله و فرسایشی...
همه امیدم تو جنگیدنهام عشق بود...
میدونستم تنها چیزی که میتونه آدم خسته رو توان دوباره بده برای برگشتن به کارزار زندگی عشقه...
اما اونم اومد و یه زخم تازه زد و رفت...
من ابدا آدم ناامیدی نیستم که اگه بودم تو اوج ناامیدی دکترا قبول نمیشدم یا نمره برتر زبان نمیشدم...
من دلم به آینده روشنه...
اما خسته ام...
خسته ام کردند...
وقتی بهم گفت دیگه نباید بگی دوستم داری انگار تیر خلاص بود...
اینکه منع شدی از عشق تنها دلخوشی تمام سالها رو از من گرفت...
یه دردایی قابل گفتن نیست...
واقعا نمیشه مطرحش کرد...
اما اون دردا توی بدترین شرایط حکم تیر خلاص رو داره...
آدم های کم توقعی مثل من دلخوشیهای کوچیکی دارند...
و وقتی همینا رو ازشون بگیرند دیگه توانی برای ادامه ندارند...
خسته ام...
از جنگیدن برای دلخوشی های کوچیک زندگیم...
میدونم یکسال دیگه همه اینا میگذره و من قوی میشم...
اما همیشه قوی شدن خوب نیست...
آدمای خسته ممکنه خیلی قوی به نظر برسند اما کافیه ضمیر مفرد خطاب هاشون بشه جمع تا بشکنند...
و آدم خسته گاهی دیگه توان جمع کردن شکسته هاشو نداره...
چه خوب گفت محمد معتمدی:
حالا که میروی همراه جاده ها
برگرد و پس بده تنهایی مرا...
#CLIP_VIDEO
خستگی وقتی خیلی نفوذ کنه سخت میشه ازش جدا شد...
خستگی به نظرم از ناامیدی هم بدتره
آدم تو خستگی امید داره اما توان حرکت نداره...
من خسته شدم...
یه خستگی 35 ساله و فرسایشی...
همه امیدم تو جنگیدنهام عشق بود...
میدونستم تنها چیزی که میتونه آدم خسته رو توان دوباره بده برای برگشتن به کارزار زندگی عشقه...
اما اونم اومد و یه زخم تازه زد و رفت...
من ابدا آدم ناامیدی نیستم که اگه بودم تو اوج ناامیدی دکترا قبول نمیشدم یا نمره برتر زبان نمیشدم...
من دلم به آینده روشنه...
اما خسته ام...
خسته ام کردند...
وقتی بهم گفت دیگه نباید بگی دوستم داری انگار تیر خلاص بود...
اینکه منع شدی از عشق تنها دلخوشی تمام سالها رو از من گرفت...
یه دردایی قابل گفتن نیست...
واقعا نمیشه مطرحش کرد...
اما اون دردا توی بدترین شرایط حکم تیر خلاص رو داره...
آدم های کم توقعی مثل من دلخوشیهای کوچیکی دارند...
و وقتی همینا رو ازشون بگیرند دیگه توانی برای ادامه ندارند...
خسته ام...
از جنگیدن برای دلخوشی های کوچیک زندگیم...
میدونم یکسال دیگه همه اینا میگذره و من قوی میشم...
اما همیشه قوی شدن خوب نیست...
آدمای خسته ممکنه خیلی قوی به نظر برسند اما کافیه ضمیر مفرد خطاب هاشون بشه جمع تا بشکنند...
و آدم خسته گاهی دیگه توان جمع کردن شکسته هاشو نداره...
چه خوب گفت محمد معتمدی:
حالا که میروی همراه جاده ها
برگرد و پس بده تنهایی مرا...
#CLIP_VIDEO
۲۲.۷k
۰۴ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.