فر نم داستانش انه ه

فكر كنم داستانش اينه كه:
يه روز يه زن و شوهر همراه با يه زن و شوهر ديگه كه دوستاشون بودن ميخواستن برن مسافرت
توي رآه زن و شوهر اصلي گشنه اشون ميشه و ميگه به دوستاشون ميگن كه ما ميريم تو اون فلان مغازه غذا بخوريم
دوستاشون جلوتر از اينا بودن و اون رستوران رو ديده بودن به خاطر همين ميدونستن كجاست
ولي وقتي اون زن و شوهر وارد رستوران ميشن ميفهمن كه يه بوي فاسدي و بدي مياد
به اينور و اونور نگاه ميكنن كه زنه ميبينه چند تا جنازه به اين سيخ ها كه مال گوشت گاو و گوسفند هست اويزون شدن
تا ميخوان فرار بكنن صاحب مغازه يا هموم اشپز اون رستوران مياد ميگه بفرماييد چي ميل داريد
اونا هم ميترسن و برأي اين كه سالم بمونن نشون ندن كه ميدونن اينجا چه خبره يه غذا سفارش ميدن
أما اون غذايي كه اشپز براشون مياره گوشت انسان بوده
اون زوج ميخواستن از زير خوردن اين گوشت دربرن أما اشپز اون هارو مجبور به خوردن ميكنه
و بعد اونا رو ميكشه وبه دسته ي گوشت هاش اضافه ميكنه
دوستاي اين زوج از اين كه اونا دير كردن شك ميكنن و برميگردن به سمت همون رستوران وقتي ميخواستن وارد بشن شك ميكنن و ميگن شايد اونجا يه اتفاقي افتاده كه اينا برنگشتن بنابراين با پليس تماس ميگيرن
نميدونم درسته يا نه ولي فكر كنم همينه به احتمال ٨٠٪همينه😂
دیدگاه ها (۵)

اووو مدير مديررر😂😂

ولي بازم نتونست رو دست ابشار جاذبه بزنهاون خداااا بود اين فر...

طولاني ترين زماني كه ماه خيره شديد چقدر بوده؟من دليلي ندارم ...

#متن🌸🍓مامانم زنِ خیلی خوبیه.از اون خوبايی كه واسه خودش يه‌پا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط