کاش برمی گشتی
کاش برمی گشتی…
کاش می شد که زمان فقط برای یک لحظه به عقب برگرده.
این دنیا بدون تو، مثل یک کتاب قدیمی است که ورق هایش خالی و بی معنی اند. هیچ صدایی، هیچ رنگی، دیگر آن جلایِ همیشگی را ندارد.
تمام آدم ها هم شبیه هم شده اند؛ همه یک جور می خندند و یک جور حرف می زنند. تو بودی که دنیا را برام به جایی قابل تحمل تبدیل می کردی.
الان تنها نگرانی ام این است که آنجا... در اعماق خاک سردت شده باشد ولی کاری از من برنمی آید.
کاش من دوباره می توانستم در آغوش گرمت غرق شوم. همان جا که امن ترین جای جهان بود و هیچ ترس و غمی توان نزدیک شدن نداشت.
حالا من مانده ام و این دنیا… و روزهایی که دیگر هیچ وقت «روز» نمی شوند...
کاش می شد که زمان فقط برای یک لحظه به عقب برگرده.
این دنیا بدون تو، مثل یک کتاب قدیمی است که ورق هایش خالی و بی معنی اند. هیچ صدایی، هیچ رنگی، دیگر آن جلایِ همیشگی را ندارد.
تمام آدم ها هم شبیه هم شده اند؛ همه یک جور می خندند و یک جور حرف می زنند. تو بودی که دنیا را برام به جایی قابل تحمل تبدیل می کردی.
الان تنها نگرانی ام این است که آنجا... در اعماق خاک سردت شده باشد ولی کاری از من برنمی آید.
کاش من دوباره می توانستم در آغوش گرمت غرق شوم. همان جا که امن ترین جای جهان بود و هیچ ترس و غمی توان نزدیک شدن نداشت.
حالا من مانده ام و این دنیا… و روزهایی که دیگر هیچ وقت «روز» نمی شوند...
- ۷۲۹
- ۰۱ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط