فدایت مادرم

فدایت مادرم
چرا برف پیری برسرت نشیته
توکه هیچ وقت نذاشتی من بفهمم دردت را
توکه جوانیت راپایم هدرکردی
توکه حتی حتی یک بار اخم برپیشانیت نقش نبست
توکه تنها ارزویت ودعاهای بعدازنمازت خوشبختی من بود
چه زود بزرگ شدیم
دوستدارم دوباره درکوچه های کودکیم گوشه ای چادرت را بگیرم تا مبادا گم شوم
آه دستانت نمیدانم چه دارد ولی وقتی برسرم میکشی خستگی ازجانم میرود
دوستتدارم حالا که مدتیست توراندیده ام
ازدورمیبوسمت دوری این چند روزه برایم
هجران یوسف ویعقوب شد
چشمانم فقط بابوکردنت روشن میشود
دیدگاه ها (۵)

چشم انتظارت هستم که بگویی می آیم ویک خوشحالی ازته دل وبارانی...

من مثل نوزادی به آغوش پدرانه اواعتماددارم احتیاجی که من معتا...

تقدیمت باتمام وجودم

مثل تو ارررره توشک نکن خودتو میگم رفیقم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط