داستان از این قراره که

داستان از این قراره که :

ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگي و حماقت او را دست مي‌انداختند.دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره.اما ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد.

هر روز گروهي زن و مرد مي ‌آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند
و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد.تا اينكه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند ، ناراحت شد.
در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه طلا را بردار.اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند.
ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست ، اما اگر سكه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن‌ هايم.
شما نمي‌دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده‌ام !!😁🌱

‌برای سرگرم شدن خودت منو فالو کن
اگه از مطلب خوشت اومد بازنشر کن✨🙏
🔹اگه میخوای ویدئو رو کپی کنی حتما هایلایت کپی برداری رو چک کن 🔹




#mr_wipers_sigma 📌 #mr_wipers_official
#مستر_وایپرس
دیدگاه ها (۲)

‌برای سرگرم شدن خودت منو فالو کناگه از مطلب خوشت اومد بازنشر...

😂😂‌برای سرگرم شدن خودت منو فالو کناگه از مطلب خوشت اومد بازن...

دوستان عزیز لطف کنید پیج تاریخی مون رو فالو کنید ❤️@mr.wiper...

‌برای سرگرم شدن خودت منو فالو کناگه از مطلب خوشت اومد بازنشر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط