بساط "چای" عجب بساط عاشقانه ای بود اونوقتها ...
بساط "چای" عجب بساط عاشقانه ای بود اونوقتها ...
مادر چهارزانو میزد کنار سماور ، بابا تکیه به دیوار میزد و پاهاشو دراز میکرد
ما هم دور تا دور نیم دایره دوزانو و چهارزانو مینشستیم به چای !
عالم و آدم رو یادمون می رفت. صدای حورت کشیدن بابا که بلند میشد ...
زل میزدیم به همدیگه
نه به صفحه تلویزیون و گوشی..
دنیامون چشما و دستا و صورت همدیگه بود.
هل و دارچین و زعفرون زنجبیلش هم همین زل زدنا ...
بازم بشینیم به چای...❤️🌺
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ
مادر چهارزانو میزد کنار سماور ، بابا تکیه به دیوار میزد و پاهاشو دراز میکرد
ما هم دور تا دور نیم دایره دوزانو و چهارزانو مینشستیم به چای !
عالم و آدم رو یادمون می رفت. صدای حورت کشیدن بابا که بلند میشد ...
زل میزدیم به همدیگه
نه به صفحه تلویزیون و گوشی..
دنیامون چشما و دستا و صورت همدیگه بود.
هل و دارچین و زعفرون زنجبیلش هم همین زل زدنا ...
بازم بشینیم به چای...❤️🌺
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ
۲.۵k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.