بی تو خاموشم شهری در شبم

بی تو خاموشم، شهری در شبم
تو طلوع می‌کنی
من گرمایت را از دور می‌چشم
و شهر من بیدار می‌شود
با غلغله‌ها، تردیدها، تلاش‌ها
و غلغله‌های مردد تلاش‌هایش
دیگر هیچ چیز نمی‌خواهد مرا تسکین دهد
دور از تو من شهری در شبم
ای آفتاب
و غروبت مرا می‌سوزاند
من به دنبال سحری سرگردان می‌گردم

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۵)

شانه‌های توبوی مزرعه‌ی قهوه می‌دهد؛تمام بی‌خوابی‌های من تقصی...

مانده اماین "دیوانه" گفتن های توچه داشتکه حتی"دوستت دارم" ها...

میان تمام پرسه زدن های عالم ؛چه صفایی دارد در حوالی تو ...در...

فردا باز همبه تو فکر خواهم کرد،مثل دریا به ادامه‌ی خویش...#س...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط