زمستان آمده بود از صبح های دور
زمستان آمده بود از صبحهای دور
که هوا خاکستری ست که مانند است
به شب که مانند است به اوجِ چلهی زمستان
زدیم به جاده غمت در دل است
و عشقت در سر را بلند خواندیم
عشقت در دل و خاطرهات در سر
و طلوع کردیم صبح را
از مغرب و طولانی شدن روز واهی نبود
از چه باید میترسیدیم؟
از جای پاهایمان روی برف؟
میترسیدیم بفهمند کجا بودیم و کجا میرفتیم؟
تا دل اخرین کاج های برفی اول
زمستان پیش رفتیم ما عابرانی بودیم
شیفته ی گم شدن از تمام
شهر با همان گرمای مطبوعش پس از
گردش سال ها زمستان از اين همه مدّت
تنها چيزی كه در خاطرم مانده
يك زمستان است زمستان همان صبح
خاکستری جاده ی غریبِ دور از شهر.
#عاشقانہ
#حس_خوب
#آموزنده
#انڪَیزشی
#𝒔𝒂𝒏𝒂𝒛_𝒌𝒉𝒂𝒏𝒐𝒎𝒎
که هوا خاکستری ست که مانند است
به شب که مانند است به اوجِ چلهی زمستان
زدیم به جاده غمت در دل است
و عشقت در سر را بلند خواندیم
عشقت در دل و خاطرهات در سر
و طلوع کردیم صبح را
از مغرب و طولانی شدن روز واهی نبود
از چه باید میترسیدیم؟
از جای پاهایمان روی برف؟
میترسیدیم بفهمند کجا بودیم و کجا میرفتیم؟
تا دل اخرین کاج های برفی اول
زمستان پیش رفتیم ما عابرانی بودیم
شیفته ی گم شدن از تمام
شهر با همان گرمای مطبوعش پس از
گردش سال ها زمستان از اين همه مدّت
تنها چيزی كه در خاطرم مانده
يك زمستان است زمستان همان صبح
خاکستری جاده ی غریبِ دور از شهر.
#عاشقانہ
#حس_خوب
#آموزنده
#انڪَیزشی
#𝒔𝒂𝒏𝒂𝒛_𝒌𝒉𝒂𝒏𝒐𝒎𝒎
۴۵.۹k
۰۷ دی ۱۴۰۱