عاشقانه های شبنم کنار دریا
شب به شب منتظر آمدن مهتابم
من چه مرگم شده؟ هر شب بخدا بی خوابم
می رسد هجمه ای از فکر و خیالات محال
می رود توی سر و روی رگ اعصابم
چشم یک عشق که خمارست و نگاهش گذری
کرده هر ثانیه شوریده سر و بی تابم
من که یک مومن سرگشته ی عارف بودم
زده آتش به نماز و وسط محرابم
شاعرم کرد و کنون جای مفاتیح و دعا
عاشق مثنوی مولوی و سهرابم
اشتها کور و نشستم الکی بر سر میز
می کشم قاشق خود را به کف بشقابم
به من عاجز و درمانده بگو خب چه شده
من چه مرگم شده؟ هر شب بخدا بی خواب
من چه مرگم شده؟ هر شب بخدا بی خوابم
می رسد هجمه ای از فکر و خیالات محال
می رود توی سر و روی رگ اعصابم
چشم یک عشق که خمارست و نگاهش گذری
کرده هر ثانیه شوریده سر و بی تابم
من که یک مومن سرگشته ی عارف بودم
زده آتش به نماز و وسط محرابم
شاعرم کرد و کنون جای مفاتیح و دعا
عاشق مثنوی مولوی و سهرابم
اشتها کور و نشستم الکی بر سر میز
می کشم قاشق خود را به کف بشقابم
به من عاجز و درمانده بگو خب چه شده
من چه مرگم شده؟ هر شب بخدا بی خواب
۶.۰k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳