عاشقانه های شبنم کنار دریا

شب به شب منتظر آمدن مهتابم
من چه مرگم شده؟ هر شب بخدا بی خوابم
می رسد هجمه ای از فکر و خیالات محال
می رود توی سر و روی رگ اعصابم
چشم یک عشق که خمارست و نگاهش گذری
کرده هر ثانیه شوریده سر و بی تابم
من که یک مومن سرگشته ی عارف بودم
زده آتش به نماز و وسط محرابم
شاعرم کرد و کنون جای مفاتیح و دعا
عاشق مثنوی مولوی و سهرابم
اشتها کور و نشستم الکی بر سر میز
می کشم قاشق خود را به کف بشقابم
به من عاجز و درمانده بگو خب چه شده
من چه مرگم شده؟ هر شب بخدا بی خواب
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط