شدم مجنون تو
شدم مجنون تو
نشدی لیلی من...
شدم فرهاد تو
نشدی شیرین من...
شدم شاملوی قصه هایت
دل ندادی...نشدی آیدای من...
بگو...شاید دلت قصه ی تازه می خواهد؛
پس مینویسم از نو...
تو معشوقه باش و منم عاشق
و به نامِ عشق می نویسم از عشق؛
که هر دَم میگردم به دورت
خورشید شدن را که بلدی..؟!
پروانه می شوم و شهدِ شیرینِ عشقت را میچشم
گل شدن را که بلدی...؟!
درِ ظرفِ عشقم را باز میکنم تا هوایش به هوایت برسد
نفس کشیدن را که بلدی...؟!
ماهی می شوم و با تلاطم...
نشدی لیلی من...
شدم فرهاد تو
نشدی شیرین من...
شدم شاملوی قصه هایت
دل ندادی...نشدی آیدای من...
بگو...شاید دلت قصه ی تازه می خواهد؛
پس مینویسم از نو...
تو معشوقه باش و منم عاشق
و به نامِ عشق می نویسم از عشق؛
که هر دَم میگردم به دورت
خورشید شدن را که بلدی..؟!
پروانه می شوم و شهدِ شیرینِ عشقت را میچشم
گل شدن را که بلدی...؟!
درِ ظرفِ عشقم را باز میکنم تا هوایش به هوایت برسد
نفس کشیدن را که بلدی...؟!
ماهی می شوم و با تلاطم...
۶.۶k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱