*همه ی دغدغه هایِ روزگار هم
*همه ی دغدغههایِ روزگار هم
که بر سرم بریزد
باز هم همه ی وقتهایِ دنیا
را جمع میکنم
مینشینم کنارِ رویایِ دستانت
مینشینم و از سرمایِ طاقت فرسایِ
این روزها میگویم
حِس می کنم محکم دستم را میفشارد
همه ی خستگیهایِ روز هم که آوار شود
بر تاریکیِ شب
باز هم مینشینم زیرِ نورِ ماه
از خیالِ آغوشت میگویم
از خنده هایِ بلندِ شبانه
از کافه رفتنهایِ بی برنامه
از بوسههایِ خواهانه
همه ی عاشقانهها را هم که دورم جمع کنند
از لیلی و مجنون تا شیرین و فرهاد
و هرکه میخواهد باشد
باز من مینشینم کنارِ خاطراتِ تو
مرور میکنم بودن و نبودنت را
مرور میکنم خواستنت را ...
که بر سرم بریزد
باز هم همه ی وقتهایِ دنیا
را جمع میکنم
مینشینم کنارِ رویایِ دستانت
مینشینم و از سرمایِ طاقت فرسایِ
این روزها میگویم
حِس می کنم محکم دستم را میفشارد
همه ی خستگیهایِ روز هم که آوار شود
بر تاریکیِ شب
باز هم مینشینم زیرِ نورِ ماه
از خیالِ آغوشت میگویم
از خنده هایِ بلندِ شبانه
از کافه رفتنهایِ بی برنامه
از بوسههایِ خواهانه
همه ی عاشقانهها را هم که دورم جمع کنند
از لیلی و مجنون تا شیرین و فرهاد
و هرکه میخواهد باشد
باز من مینشینم کنارِ خاطراتِ تو
مرور میکنم بودن و نبودنت را
مرور میکنم خواستنت را ...
۲.۶k
۲۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.