اگر میتوانستم،
اگر میتوانستم،
از آسمان و سقفِ اتاقم عذرخواهی میکردم؛
بابتِ همهٔ شبهایی که به آنها خیره شدم
و چیزهایی را به یاد آوردم که باید فراموش میکردم...
دلم برایِ دخترڪِ درونم تنگ شده
دخترڪی ڪه بایڪ لواشڪ و عروسڪ ، ذوق می ڪرد
یا دغدغه ی روزانه اش ، رنگِ لاڪِ ناخون هایش بود
همان دخترڪی که خنده هایش ؛ ڪودڪانه و نگاهش ؛ دلنشین بود
دخترڪی ڪه معصومیتش را ، از راه رفتنش می شد تماشا ڪرد 🚶♀️
گاهی دلم از قوی بودنم می گیرد
دلم میخواهد دوباره همان دخترڪ ظریفی باشم که با یک نگاه ، می شڪست
اما نه از درون ،
صدای شڪستنش را بغض می کرد ، و با اشڪ هایِ دانه دانه اش ، دلِ دنیا را می لرزاند ...
قوی بودن ؛
همیشه هم خوب نیست !!!
بزرگ ڪه میشــوی
غصه هایت زودتراز
خودت قد میڪشند،
درد هـایت نـیز!
غافل از آنڪه
لبخــندهـایت را،
درآلبوم ڪودڪی ات جا گذاشتی...
🦋
از آسمان و سقفِ اتاقم عذرخواهی میکردم؛
بابتِ همهٔ شبهایی که به آنها خیره شدم
و چیزهایی را به یاد آوردم که باید فراموش میکردم...
دلم برایِ دخترڪِ درونم تنگ شده
دخترڪی ڪه بایڪ لواشڪ و عروسڪ ، ذوق می ڪرد
یا دغدغه ی روزانه اش ، رنگِ لاڪِ ناخون هایش بود
همان دخترڪی که خنده هایش ؛ ڪودڪانه و نگاهش ؛ دلنشین بود
دخترڪی ڪه معصومیتش را ، از راه رفتنش می شد تماشا ڪرد 🚶♀️
گاهی دلم از قوی بودنم می گیرد
دلم میخواهد دوباره همان دخترڪ ظریفی باشم که با یک نگاه ، می شڪست
اما نه از درون ،
صدای شڪستنش را بغض می کرد ، و با اشڪ هایِ دانه دانه اش ، دلِ دنیا را می لرزاند ...
قوی بودن ؛
همیشه هم خوب نیست !!!
بزرگ ڪه میشــوی
غصه هایت زودتراز
خودت قد میڪشند،
درد هـایت نـیز!
غافل از آنڪه
لبخــندهـایت را،
درآلبوم ڪودڪی ات جا گذاشتی...
🦋
۱.۲k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳