هرگز این قصه ندانست کسی

هرگز این قصه ندانست کسی :
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی‌گفت سخن
نِگَهش از نِگَهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر بامن
بر سرِ مهر نبود
آه، این درد مرا می‌فَرسود :
«او به دل عشقِ دِگَر می‌ورزد؟»
گریه سر دادم در دامنِ او
های های که هنوز
تنم از خاطره‌اش می‌لرزد

بر سرم دست کشید
در کنارم بِنشست
بوسه بخشید به من
لیک می‌دانستم
که دلش با دلِ من سرد شده است...

#هوشنگ_ابتهاج
#سایه 📕 | تاسیان

#معرفی_کتاب
#شعرو_ادبیات
#بریده_ای_از_کتاب
#دابسمش
#حافظ
#سعدی
#مولانا
#فروغ
#شهریار
#فردوسی
#کوردستان
#پیجی_متفاوت
#دیارِ_کورد
#بریده_ای_از_کتاب ∞🚛
#معرفی_کتاب ✧🪀
#بـوفـه‌ی_ڪتابهایم✧📗

#diyare_kurd
دیدگاه ها (۰)

تاوان عشق را دل ما هرچه بود دادچشم انتظار باش در این ماجرا ت...

من همه چیزهای ساده را دوست دارم.کتاب ها را،تنهایی رایا بودن ...

📖شوک آینده📝معرفی کتاب انسان در مقابل این همه تغییرات، دارای ...

📚برشی از کتابیکی از دلایلِ عوضی بودن دنیا، این است که آدمهاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط