عاشقانه های شبنم
عشق یعنی ڪه یڪی، ڪل جهانت باشد
از ازل تا به ابد، وردِ زبانت باشد
تو به میخانه، تمارض بکنی یا نکنی
عابد و معٺڪفِ عصر و زمانت باشد
در دل دشتِ غریبانهٔ دلتنگیِ غم
وسط کوچهٔ حسرت، ضربانت باشد
دست بر سینهٔ حوّا، بزنی یا نزنی
سیب ممنوعهٔ لب، قفل دهانت باشد
به تفحص بروی یا نروی، تا لبِ رود
روز و شب فکر تو و دل نگرانت باشد
در حوالیِ خیالش، بزنی پرسه و او...
مرهم دردِ ترک خوردهٔ جانت باشد
فصل بیتابی و بیخوابی و کم حوصلگی
چه قشنگ است یڪی، تاب و توانت باشد
از ازل تا به ابد، وردِ زبانت باشد
تو به میخانه، تمارض بکنی یا نکنی
عابد و معٺڪفِ عصر و زمانت باشد
در دل دشتِ غریبانهٔ دلتنگیِ غم
وسط کوچهٔ حسرت، ضربانت باشد
دست بر سینهٔ حوّا، بزنی یا نزنی
سیب ممنوعهٔ لب، قفل دهانت باشد
به تفحص بروی یا نروی، تا لبِ رود
روز و شب فکر تو و دل نگرانت باشد
در حوالیِ خیالش، بزنی پرسه و او...
مرهم دردِ ترک خوردهٔ جانت باشد
فصل بیتابی و بیخوابی و کم حوصلگی
چه قشنگ است یڪی، تاب و توانت باشد
- ۲۴۲
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط