من از غم عشق با تو میگویم و نفسهایم به شماره می افتد چق

من از غم عشق با تو میگویم و نفس‌هایم به شماره می افتد، چقدر تو برایم کافی هستی، چقدر عشقت شیرین‌ست چه اندازه بی ارزش میشود همه چیز و همه کس وقتی آتش عشق تو در دلم شعله ور میشود. مهربانم چگونه مرا آفریدی که بی تو هیچم
و هیچ و با تو دنیایی در مقابلم به زانو می افتد. من خوب یاد گرفتم که فقط با عشقت کامل میشم پس همیشه مواظبم باش که این رنگارنگ های دنیا، هیچ وقت و هیچ زمان و مکانی یاد تو را از دلم نبرد.
دیدگاه ها (۱)

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

صحنه,پارت یازدهم

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط