آه ای پاییز
آه ای پاییز
پاییز برگ ریز
ای گریزان ز روز های بلند گرم!
نفست ابرها را به دیدار غروب های سرخ خواهند آورد
و سحرگاهان سردت یاد آور گرمای آغوش یار من خواهد بود
ای قاتل برگ های سبز بهاری
آمدی و گل ها از سرزمین من گریختند
پاییز!
آسمانت ابریست
باران بیاور بر سر شب های سیاه این سرزمین
روزهای بلند امید را به چه ارزان فروختی
نفس سردت امضای فرمانِ مرگِ برگ هاست
در هوایت هوس بوسه هست و یار نیست
در کوچه های شهرت دست هست و یار نیست
توهم همانند من بی یار مانده ای پاییز!
نفس هایت پر سوز است
تو هم همانند من نقشه های قصر امیدت به خاکستر نشسته است!
پاییز!
آسمان شهرت از رقص شادی کلاغان قندیل اندوه بسته است
در لحظه رویشمان نارس باقی ماندیم
هردو یک سرگذشت!سیاه و تیره و تار
پاییز!
هردو تنها مانده ایم
باران بیاور!باران
پاییز برگ ریز
ای گریزان ز روز های بلند گرم!
نفست ابرها را به دیدار غروب های سرخ خواهند آورد
و سحرگاهان سردت یاد آور گرمای آغوش یار من خواهد بود
ای قاتل برگ های سبز بهاری
آمدی و گل ها از سرزمین من گریختند
پاییز!
آسمانت ابریست
باران بیاور بر سر شب های سیاه این سرزمین
روزهای بلند امید را به چه ارزان فروختی
نفس سردت امضای فرمانِ مرگِ برگ هاست
در هوایت هوس بوسه هست و یار نیست
در کوچه های شهرت دست هست و یار نیست
توهم همانند من بی یار مانده ای پاییز!
نفس هایت پر سوز است
تو هم همانند من نقشه های قصر امیدت به خاکستر نشسته است!
پاییز!
آسمان شهرت از رقص شادی کلاغان قندیل اندوه بسته است
در لحظه رویشمان نارس باقی ماندیم
هردو یک سرگذشت!سیاه و تیره و تار
پاییز!
هردو تنها مانده ایم
باران بیاور!باران
۱۳.۶k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.