تو این چند سال درست از تابستون کلاس ششمم یه هجمی غم کم کم
تو این چند سال درست از تابستون کلاس ششمم یه هجمی غم کم کم تو خونم جریان پیدا کرد آنقدری شده نمیتونم دیگه خنده فیک داشته باشم نقابم شکسته کاش سریع نقابم ترمیم بشه تا اون لبخند احمقانه و به تمام دنیا نثار کنم یادمه یه بار تو بغل ابجیم گریه کردم بلند بلند بعدش بابام عصبانی شد اون موقع بود که فهمیدم باید تو تنهایی خودم گریه کنم
۱۰.۹k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.