.اینجا از منی مینویسم که تو نمیبینی.
.اینجا از منی مینویسم که تو نمیبینی.
منی که از کنار تو رد میشوم و تو بی تفاوت حتی نگاهم نمیکنی.
اینجا آن روی من به قلم می آید. حرفهایی که هیچوقت به زبان نمی آورم را اینجا مینگارم تا مرهمی باشد برای روح خسته ام.
اینجا از ادمی مینوبسم که تا اومدم بجنبم، رفته بود.
همچین تو بیخبری رفت که وقتی فهمیدم خیلی دور شده بود.
هر چی سعی کردم که بگیرمش، نشد که نشد.
مثل غریبه ها شده بود باهام حرف نمیزد.
خودمو میگم بابا، همونی که منو ترک کرد..
تو سر و صدای کوچه و بازار غرق شده بودم که تنهام گذاشت.
خالی شدم، از تو پوشالی شدم
از من قوی ویرانه ای بیش باقی نماند او رفت و تمام ارزوها روی سر من خروار شد .....
منی که از کنار تو رد میشوم و تو بی تفاوت حتی نگاهم نمیکنی.
اینجا آن روی من به قلم می آید. حرفهایی که هیچوقت به زبان نمی آورم را اینجا مینگارم تا مرهمی باشد برای روح خسته ام.
اینجا از ادمی مینوبسم که تا اومدم بجنبم، رفته بود.
همچین تو بیخبری رفت که وقتی فهمیدم خیلی دور شده بود.
هر چی سعی کردم که بگیرمش، نشد که نشد.
مثل غریبه ها شده بود باهام حرف نمیزد.
خودمو میگم بابا، همونی که منو ترک کرد..
تو سر و صدای کوچه و بازار غرق شده بودم که تنهام گذاشت.
خالی شدم، از تو پوشالی شدم
از من قوی ویرانه ای بیش باقی نماند او رفت و تمام ارزوها روی سر من خروار شد .....
۱۳.۵k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.