تو میرقصیدی

تو می‌رقصیدی
تو می رقصیدی در کنار کارون
پرندگان برایت هلهله سر می‌دادند
و ماهیان یزله کنان در اعماق پیکر بی جان رودخانه سوگواری میکردند
تو می‌رقصیدی
تو می رقصیدی و ستون های پل به لرزه می افتاد سپیدیش سیاه و تمام ابرها تبدیل به سیل می شد

تو می رقصیدی، در میان نخلستان
زیر آفتاب سوزان این دشت
با نوای ملتمسانه ناظم:
«فوق النخل فوق یابه فوق النخل فوق
مدری لمع خده یابه مدری القمر فوق»
و تمام نخل ها شکوفه میدادند از تماشایت
تو می‌رقصیدی و تمام مادران کل می‌کشیدند
برادرانت شاباش می‌ریختند روی سرت
و تمام پدران چشمانشان اشکبار بود
و تو  ای کاش همچنان می رقصیدی
......
هیچ دیگر نیست برای گفتن از این حجم اندوه و غم
دیدگاه ها (۸)

🙏🏻❤

۱۴۰۱

#عکس_نوشته #خدا💙

رَبِّ💙

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط