🌹 غزلی از *شادروان سلمان هراتی*
🌹 غزلی از *شادروان سلمان هراتی*
☆ پیشکش به امام و انقلاب اسلامی
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهره ی دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه ی زیبا شدن نداشت
دلها اگرچه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت!
☆ پیشکش به امام و انقلاب اسلامی
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهره ی دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه ی زیبا شدن نداشت
دلها اگرچه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت!
۲.۷k
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.