هرلحظه غمی به مستمندی رسدت

هرلحظه غمی به مستمندی رسدت
تیری به جفا به دردمندی رسدت

در کشتن عاشقان از این بیش مکوش
زنهار مبادا که گزندی رس

#شعر #ادبیات #شاعر #رباعی #مهستی_گنجوی
#هنر #هنر_دوم #رقص
دیدگاه ها (۴)

وقت سحر است،خیز ای مایه نازنرمک‌ نرمک باده خور و چنگ نوازکان...

پروببی لیسمفلسفه احتمال که گوید:1.حصول یقین ممکن نیست ولی عق...

بلای هجر تو تنها همان برای منستچه جرم رفت که یک عمر این جزای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط