ساده دلانه گمان می کردم
ساده دلانه گمان میکردم
تو را در پشت سر رها خواهم کرد؛
در چمدانی که باز کردم، تو بودی
هر پیراهنی که پوشیدم عطرِ تو را با خود داشت
و تمام روزنامه های جهان
عکس تو را چاپ کرده بودند
به تماشای هر نمایشی رفتم
تو را در صندلی کنار خود دیدم
هر عطری که خریدم تو مالک آن شدی
پس کی ؟
بگو کی از حضور تو رها میشوم
مسافرِ همیشه همسفرِ من !
تو را در پشت سر رها خواهم کرد؛
در چمدانی که باز کردم، تو بودی
هر پیراهنی که پوشیدم عطرِ تو را با خود داشت
و تمام روزنامه های جهان
عکس تو را چاپ کرده بودند
به تماشای هر نمایشی رفتم
تو را در صندلی کنار خود دیدم
هر عطری که خریدم تو مالک آن شدی
پس کی ؟
بگو کی از حضور تو رها میشوم
مسافرِ همیشه همسفرِ من !
۲.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.