فرضکن آتش به فرمان پر پروانه باشد

فرض_کن آتش به فرمانِ پرِ پروانه باشد

پاسبان‌ها مِی فروش و پادگان میخانه باشد



فرض کن از آهِ ما آتش به ریش ظالم افتد

عصر او پایان بگیرد، قصرِ او ویرانه باشد



روزگاری آرمانی را تصور کن که در آن

عهدها محکم بماند، قول‌ها مردانه باشد



چشم‌هایت را ببند و تن به او بسپار، هر چند

آنکه می‌بوسد لبت‌ را با غمت بیگانه باشد



شربتِ مسموم خوردن، بهتر از لب تشنه مردن

نوش جان کن گر چه شاید زهر در پیمانه باشد



سال‌ها در گوش مردم قصه‌ی موعود خواندند

من که باور کردم اما، وای اگر افسانه باشد!!!

#سِفارَت‌ِعِشقّ..
#حسِ‌نابِ‌زِندگی
#تا_پای_جان_دوستـــــــــت‌دارم....
دیدگاه ها (۰)

🥺🖇️🫀

00:00

💔

😌

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط