و پآرت
ـבو پـآرتـے
בخـتـر ڪـوچــولو ܩـن
پآرت : ۲
تهیونگ عزیزم..
خانم چیشده؟اتفاقی افتاده؟
مرد با گریه تهیونگ رو در اغوش کشید..خدا بهت صبر بده پسرم
چی میگید؟چیشده؟دارین میترسونید منو
پلیس پرسید :
شما پدر مرحوم هستید؟
ب..بله؟..
گل از دستش افتاد...به بلانکارد نگاه کرد و عربده کشید... .
لوسیااا ( داد )
لوسیا بابا دخترم چیشده پاشو دور سرت بگردم ( التماس )
اشکای پسر قطره قطره روی صورت دختر کوچولو فرود میومد....
دختر خواب بود...
تهیونگ بیهوش شد
وقتی بیدار شد
دخترش زیر خاک بود..
همونی که براش گل خریده بود.... .
سابرینا کتابو بست
جلد اول کتاب _ موقع خواب _
جلد رو امزا کرد و به مشتری داد . . .
________________________________
___
پـآیـآنـ . .
از نـوشـتـہ هـآے ڪآتـریـن
בخـتـر ڪـوچــولو ܩـن
پآرت : ۲
تهیونگ عزیزم..
خانم چیشده؟اتفاقی افتاده؟
مرد با گریه تهیونگ رو در اغوش کشید..خدا بهت صبر بده پسرم
چی میگید؟چیشده؟دارین میترسونید منو
پلیس پرسید :
شما پدر مرحوم هستید؟
ب..بله؟..
گل از دستش افتاد...به بلانکارد نگاه کرد و عربده کشید... .
لوسیااا ( داد )
لوسیا بابا دخترم چیشده پاشو دور سرت بگردم ( التماس )
اشکای پسر قطره قطره روی صورت دختر کوچولو فرود میومد....
دختر خواب بود...
تهیونگ بیهوش شد
وقتی بیدار شد
دخترش زیر خاک بود..
همونی که براش گل خریده بود.... .
سابرینا کتابو بست
جلد اول کتاب _ موقع خواب _
جلد رو امزا کرد و به مشتری داد . . .
________________________________
___
پـآیـآنـ . .
از نـوشـتـہ هـآے ڪآتـریـن
- ۷۳۲
- ۰۱ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط