عاشقانه های شبنم
من که اهل جنتم، یا رب! سفر حقم نبود
زندگی با نسل بد خواه بشر حقم نبود
چون پلنگی روی صخره عاشقم کردی ولی
آسمانی خالی از قرص قمر حقم نبود
آیه ای در ذاریات آورده ای ،در باب زوج
هر نفر با یکنفر ، من بی نفر حقم نبود
خوشبحالش،آن جنینی راکه سقطش کرده ای
آمدن در این جهانِ بی ثمر حقم نبود
این شراب تلخ دنیا آنچنان خیری نداشت
شادی کوتاه و سُکری مختصر حقم نبود
مثل یک پروانه افتادم به دام عنکبوت
صید صیادی عبوس و بی پدر حقم نبود
من بلوری شیشه ای بودم، رفیق صاف نور
گِل شدن در دستِ خیسِ کوزه گر حقم نبود
لااقل یک پنجره یا یک دریچه می زدی
اینهمه دیوار سنگی ، دَر مگر حقم نبود؟!
زندگی با نسل بد خواه بشر حقم نبود
چون پلنگی روی صخره عاشقم کردی ولی
آسمانی خالی از قرص قمر حقم نبود
آیه ای در ذاریات آورده ای ،در باب زوج
هر نفر با یکنفر ، من بی نفر حقم نبود
خوشبحالش،آن جنینی راکه سقطش کرده ای
آمدن در این جهانِ بی ثمر حقم نبود
این شراب تلخ دنیا آنچنان خیری نداشت
شادی کوتاه و سُکری مختصر حقم نبود
مثل یک پروانه افتادم به دام عنکبوت
صید صیادی عبوس و بی پدر حقم نبود
من بلوری شیشه ای بودم، رفیق صاف نور
گِل شدن در دستِ خیسِ کوزه گر حقم نبود
لااقل یک پنجره یا یک دریچه می زدی
اینهمه دیوار سنگی ، دَر مگر حقم نبود؟!
۹.۲k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲