زنی در دوردست مردی را میبوسد دوردست نام کوچک آپارتمانی

زنی در دوردست مردی را می‌بوسد. دوردست، نام کوچک آپارتمانی است در تهران. در دوردست، گلدان‌ها همیشه همین صبح گل داده‌اند، همیشه اوائل اردیبهشت است، و پرده‌های گل‌بهی در باد می‌رقصند.
در دوردست، مرد هر روز بیدار که می‌شود، برای چند ثانیه به زن نگاه می‌کند. اسم زن را مرور می‌کند و از حروف اسم او لذت می‌برد. بعد وسوسه بوسه را مهار می‌کند و از تخت می‌رود، از بهشت کوچکش. زن، بیدار که می‌شود به جای خالی مرد نگاه می‌کند، از یادآوری معاشقه‌ی شب پیش دلش گرم می‌شود، لبخند می‌زند و چند ثانیه با چشم‌های بسته به دویدن سرانگشتان نوازشگر مرد روی پوست کمرش فکر می‌کند.
در دوردست روزها کوتاهند و شب‌ها طولانی. زن و مرد در انتهای روزی سخت و کوتاه، شبی طولانی و لذیذ را با هم خواهند بود. بعضی شب‌ها از آسمان دوردست- سقف سپید خانه- برف می‌بارد و آن‌ها با هم در برف می‌رقصند و بعد، آدم برفی می‌سازند.
در دوردست زنی مردی را می‌بوسد. دوردست نام کوچک آپارتمانی است در تهران. من همسایه دوردستم، هرروز به خوشبختی مردم همسایه فکر می‌کنم، و دلم برای لبهایت و اسم کوچکت و طعم دوست داشته شدن تنگ می‌شود. از سقف خانه‌ام، یک بند برگهای نارنجی می بارد. دارم بوسیدن را و بوسیده شدن را از یاد می‌برم. تا کی سفر طولانی تو تمام شود، و به من برگردی. قبل از این که زیر برگها ناپدید شوم، و مردم دوردست شالی که برایم بافته‌ای را برای آدم برفی‌شان ببرند. دوستت دارم، و منتظر آمدنت هستم، بدون هیچ امید و گلایه‌ای. زمستان قبل یخ زدم، و می‌دانم گلدان دلم دیگر گل نخواهد داد.
دیدگاه ها (۳)

هیچ نوشته ای هیچ شعری هیچ دکلمه ایبرای دردِ این مادر داغ دید...

این که دل کسی را که دوستش داری هرگز نداشته باشی - با همه عذا...

برای تمام کسانی که هنوز وانمود می‌کنند قوی‌اندبه رغم آسیبی ک...

فرق داره رفتن با رفتن. فرق داره. رفتن که در ذاتش بده، اما شک...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

مریم یوسفی

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط