راستی منم دیشب خواب بودم یهو حس کردم یه چیزی روم افتاده و

راستی منم دیشب خواب بودم یهو حس کردم یه چیزی روم افتاده و احساس سنگینی میکردم و نفسم بالا نمیومد و نمی‌تونستم تکون بخورم بعدش چشمام باز نمیشد یک دفعه دست مامانم خورد به من بلند شدم شروع به گریه کردم نزدیک بود خفه بشم خیلی بد بود
دیدگاه ها (۱۷)

(((=

باشه ولی وایبش>>>همون قدر که این وایب خوبی داره شما مثل اون ...

جررررر

سلاممم بعد مدت ها اومدم راستی بچه ها ممکنه یه چند وقت نباشم ...

شوهر دو روزه. پارت۸۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط