زینب بزرگ،ای دختر علی، خشم مقدسی که بر انگیختی زدل در اند
زینب بزرگ،ای دختر علی، خشم مقدسی که بر انگیختی زدل در اندرون کاخ ستم آتشی فکند. رنج مقدسی که کشیدی به جان خویش ، شد شعله ای که طول زمان را فراگرفت. زینب؛ تاب سخن نداشت کسی در بر یزید، زینب چون تندری به کوه فریاد بر کشیدی. آهسته تر یزید، آهسته تر یزید. قدری درنگ کن ، رسوا تویی نه ما ! این قدرتی که از پدرت ارث برده ای، عزت برای ملت ما نیست ذلت است.
«بیچاره ملتی که تویی پیشوایشان»
آنقدر گفت تا که همه اشک ریختند، زینب ادامه داد:
«چشمانتان برای ابد پر اشک باد، ای مرگ بر شما»
متن نوحه :
چرا ای مردمان گریه از جا بر نمیخیزید
حسینم از نفس افتاد تنها اشک میریزید
حسینم تشنه لب جان داد آیا بر نمیخیزید
بتاب ای زینب آیینه باور
برآور از جگر بانگی چو حیدر
امیران سپاه شام سرداران خون آشام
شما را مردگانی زنده میبینم
خدایان شما را بنده میبینم
شکمها از حرام آکنده میبینم
چرا ای مردمان گریه از جا برنمیخیزید
حسینم از نفس افتاد تنها اشک میریزید
➖➖➖➖➖➖➖➖
بپا خیزید بپا خیرید
بتی دیگر فرو ریزید
هلا ای شهر خاموشان بپا خیزید
بپا خیزید و کاخ ناخدایان را فرو ریزید
هلا ای شهر خاموشان بپا خیرید
بپا خیزید و کاخ آل سفیان را فرو ریزید
امان از خشم زینب چونکه از حد بگذرد
کجا این قوم ظالم جان سالم می برد
امان از آه مظلومان که از آهی بلا خیزد
اگر دستی فراز آید اگر اشکی فرو ریزد
کسی با چشم عبرت بنگرد
خدا از ظلم ظالم نگذرد
خدا از حرمت خون شهیدان نگذرد
بپا خیزید بپا خیزید
بتی دیگر فرو ریزید
➖➖➖➖➖➖
خروشی زن چنان تندر بر آن نامردمان زینب
صدای خنده می آید صدای خنده می آید
بخوان زینب بخوان زینب
حیا در چشم این نامردمان مرده
عصای معجز پیغمبران را موریان خورده
نوای ربنا از گوش رگ های صدا رفته
چه کردیم ای مسلمانان که خاری در گلوی بینوا رفته
که رحم از بین ما رفته
حسینم تشنه لب جان داد آیا بر نمیخیزید؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
کجا ای قوم بی تدبیر ؟از این بیراهه برگردید
زن و مرد و جوان و پیر از این بیراهه برگردید
شما سرگشتگان خسته از تکرار
از تکرار این تقدیر بی تغییر
از این بیراهه برگردید
➖➖➖➖➖
اگر قحطی فراوان شد
فرات از غم پریشان شد
شما کردید شما کردید
اگر دریا بیابان شد
اگر خشمی خروشان شد
شما کردید شما کردید
قدی خم شد قدی خم شد ستون آسمان لرزید
یکی کم شد یکی کم شد عمود خیمه ی خورشید
علم افتاده تر از دست و دست از مشک خالی تر
➖➖➖➖➖➖➖➖
صدای یا اخا آمد ستون خیمه ها لرزید
عمود آهنین بر فرق ماه آمد
ندایش در فراسوی زمان پیچید
اگر از اسب افتادی بمان بر اصل خود باقی
اگر دستی ز تن افتاد فدای ساعد ساقی
مداح:
سید احمد دشمه
شاعر:
شهاب الدین موسوی
«بیچاره ملتی که تویی پیشوایشان»
آنقدر گفت تا که همه اشک ریختند، زینب ادامه داد:
«چشمانتان برای ابد پر اشک باد، ای مرگ بر شما»
متن نوحه :
چرا ای مردمان گریه از جا بر نمیخیزید
حسینم از نفس افتاد تنها اشک میریزید
حسینم تشنه لب جان داد آیا بر نمیخیزید
بتاب ای زینب آیینه باور
برآور از جگر بانگی چو حیدر
امیران سپاه شام سرداران خون آشام
شما را مردگانی زنده میبینم
خدایان شما را بنده میبینم
شکمها از حرام آکنده میبینم
چرا ای مردمان گریه از جا برنمیخیزید
حسینم از نفس افتاد تنها اشک میریزید
➖➖➖➖➖➖➖➖
بپا خیزید بپا خیرید
بتی دیگر فرو ریزید
هلا ای شهر خاموشان بپا خیزید
بپا خیزید و کاخ ناخدایان را فرو ریزید
هلا ای شهر خاموشان بپا خیرید
بپا خیزید و کاخ آل سفیان را فرو ریزید
امان از خشم زینب چونکه از حد بگذرد
کجا این قوم ظالم جان سالم می برد
امان از آه مظلومان که از آهی بلا خیزد
اگر دستی فراز آید اگر اشکی فرو ریزد
کسی با چشم عبرت بنگرد
خدا از ظلم ظالم نگذرد
خدا از حرمت خون شهیدان نگذرد
بپا خیزید بپا خیزید
بتی دیگر فرو ریزید
➖➖➖➖➖➖
خروشی زن چنان تندر بر آن نامردمان زینب
صدای خنده می آید صدای خنده می آید
بخوان زینب بخوان زینب
حیا در چشم این نامردمان مرده
عصای معجز پیغمبران را موریان خورده
نوای ربنا از گوش رگ های صدا رفته
چه کردیم ای مسلمانان که خاری در گلوی بینوا رفته
که رحم از بین ما رفته
حسینم تشنه لب جان داد آیا بر نمیخیزید؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
کجا ای قوم بی تدبیر ؟از این بیراهه برگردید
زن و مرد و جوان و پیر از این بیراهه برگردید
شما سرگشتگان خسته از تکرار
از تکرار این تقدیر بی تغییر
از این بیراهه برگردید
➖➖➖➖➖
اگر قحطی فراوان شد
فرات از غم پریشان شد
شما کردید شما کردید
اگر دریا بیابان شد
اگر خشمی خروشان شد
شما کردید شما کردید
قدی خم شد قدی خم شد ستون آسمان لرزید
یکی کم شد یکی کم شد عمود خیمه ی خورشید
علم افتاده تر از دست و دست از مشک خالی تر
➖➖➖➖➖➖➖➖
صدای یا اخا آمد ستون خیمه ها لرزید
عمود آهنین بر فرق ماه آمد
ندایش در فراسوی زمان پیچید
اگر از اسب افتادی بمان بر اصل خود باقی
اگر دستی ز تن افتاد فدای ساعد ساقی
مداح:
سید احمد دشمه
شاعر:
شهاب الدین موسوی
۳.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۳