پاییز من،
پاییز من،
موسم هزار رنگ برگها،
رفیق عصرهای بارانی و
دلتنگی های بی پایان؛ سفرت به خیر…
به تلاقی یلدا که رسیدی سلام مرا به زمستان برسان…
از موسم ِ نو برایم طلب مهربانی کن؛
طلب ِ روزگاری به سپیدیِ برف سنگین ِ میانه های بهمن،
و به گرمای دل انگیز زیر کرسی چوبی کنج هشتیِ خانه ی مادر بزرگ…
سفرت بخیر خزان مهربان؛
رفیق ِ دلتنگ به آخر رسیده…
وعده ی مان باشد انتهای کوچه ی شهریور؛
همانجا که درختان خسته ی به تنگ آمده،
به انتظار نوازشی از دستان بارانی ات به آسمان شهر چشم بدوزند
موسم هزار رنگ برگها،
رفیق عصرهای بارانی و
دلتنگی های بی پایان؛ سفرت به خیر…
به تلاقی یلدا که رسیدی سلام مرا به زمستان برسان…
از موسم ِ نو برایم طلب مهربانی کن؛
طلب ِ روزگاری به سپیدیِ برف سنگین ِ میانه های بهمن،
و به گرمای دل انگیز زیر کرسی چوبی کنج هشتیِ خانه ی مادر بزرگ…
سفرت بخیر خزان مهربان؛
رفیق ِ دلتنگ به آخر رسیده…
وعده ی مان باشد انتهای کوچه ی شهریور؛
همانجا که درختان خسته ی به تنگ آمده،
به انتظار نوازشی از دستان بارانی ات به آسمان شهر چشم بدوزند
۶.۰k
۲۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.