و چشمان او.تمام من بود..
نگاهی به اون پروفایلش کردم...
نگاهی به پیامایی که به اون میداد...
نگاهی به گرم بودنش با اون دختر غریبه...
نگاهی به عکس اون دختر...
نگاهی به عکسه چشماش..
نگاهی به لباش...
به چشماش..
به موهاش..
به اون انگشتاش که سازو میزد..
دختر قشنگ من.
به اون پیامای قشنگش..
به اون اهنگاش...
به اون پادکستاش..
و من...
چجور فراموشش کنم؟...
پیامشبدم؟
نه نمیشه....
ندم یعنی؟..
ولی من دلم براش تنگ شده...
دخترکوچولویزیبام...
نگاهی به پیامایی که به اون میداد...
نگاهی به گرم بودنش با اون دختر غریبه...
نگاهی به عکس اون دختر...
نگاهی به عکسه چشماش..
نگاهی به لباش...
به چشماش..
به موهاش..
به اون انگشتاش که سازو میزد..
دختر قشنگ من.
به اون پیامای قشنگش..
به اون اهنگاش...
به اون پادکستاش..
و من...
چجور فراموشش کنم؟...
پیامشبدم؟
نه نمیشه....
ندم یعنی؟..
ولی من دلم براش تنگ شده...
دخترکوچولویزیبام...
۳۳۰
۲۰ دی ۱۴۰۳