سکانس سریال روزی روزگاری
🔶سکانس سریال روزی روزگاری:
ـــــــــــ
قلی خان دزد بود خان نبود..
لابد تو هم اسمش شنفتی وقتی سن وسال تو بود. بخودش گفت ببینم میتونم
تا اخر عمرم هزار تا قافله رو لخت کنم
با همین یک حرف پا جونش وایستادو
هزار تا قافله رو لخت کرد. اخر عمری پشت
دستش داغ زده بخودش گفت هزار تا تموم شد.
حالا ببینم تنهایی عرضش داری یک قافله رو سالم رسونی به مقصد.
نشد. نشد. نتونست وخجالت زده خودش
شد.
تقاص از این بدتر...
کار هرکسی نیست...
اگر دربین هزاران یکی مقصد رساندی
پابند بودی هنره...
داشتن چند ده نفر به اسم........ هرکسی
میتونه..
این عرضه نیست..
🍂🕊
ـــــــــــ
قلی خان دزد بود خان نبود..
لابد تو هم اسمش شنفتی وقتی سن وسال تو بود. بخودش گفت ببینم میتونم
تا اخر عمرم هزار تا قافله رو لخت کنم
با همین یک حرف پا جونش وایستادو
هزار تا قافله رو لخت کرد. اخر عمری پشت
دستش داغ زده بخودش گفت هزار تا تموم شد.
حالا ببینم تنهایی عرضش داری یک قافله رو سالم رسونی به مقصد.
نشد. نشد. نتونست وخجالت زده خودش
شد.
تقاص از این بدتر...
کار هرکسی نیست...
اگر دربین هزاران یکی مقصد رساندی
پابند بودی هنره...
داشتن چند ده نفر به اسم........ هرکسی
میتونه..
این عرضه نیست..
🍂🕊
- ۶.۹k
- ۱۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط