کپی نبینم"
#کپینبینم"
خوب یادم است آن روز هارا، آن روز ها که اوج وابستگیمان بود، روز هایی که عشقِ بینمان تازه داشت جوانه میزد، طول کشید اما کنار آمدیم باهم، عاشق شدیم درکنارهم؛
قول و قرارهای بسیاری باهم گذاشته بودیم، یادت هست؟!
و اما اکنون چقدر پایبند بودیم؟
جناب دلبر یادت هست؟ میگفتی طاقت حال بدی هایم رانداری؛ طاقت دیدن اشک هایم را چطور؟ یادت هست!؟
اما جناب من یادم هست هنوز، زمانی که گریه میکردم و
میدیدم حلقه های اشک را در چشمانِ دلبرتان، آن لحظه هارا خوب به یاددارم لحظه هایی که این بینوا را حل میکردین درآغوش گرمتان، لحظه هایی که با شنیدن صدای قلبتان آرم میگرفت این دل صاحبمرده...
دلم آنروزهارا طلب میکند، میل آغوشتان رادارم.
مدتی است از هم دور شده ایم و میدانم شما من را مقصر میدانید، اما جناب شماکه ندیده اید دلتنگی هایم را، بی قراری هایم را، ایستادن دربرابر خانواده ام را؛ دیده اید؟ ندیده اید دیگر.
گمان میکنید من حرف نزده ام؟ من برای شما نجنگیده ام؟به خدا که جنگیده ام!
چه کسی میداند در دل من چه میگذرد، چه کسی مرا درک میکند؟
حالم خوش نیست دلبر، حرف هایتان آزارم میدهد،
گفته ای میخواهی بی تفاوت باشی، گفته ای دیگر برایت مهم نیستم، گفته ای رابطِمان آینده ای نخواهد داشت.
میدیدی برایت اشک میریزم و بی تفاوت بودی، شما که طاقت دیدن اشک هایم را نداشتی جناب؛ چه شد پس؟
گفته بودن همه چیز اولش خوب است، همه اولش دوستت دارن، مدتی که گذشت برایشان تکراری میشوی، دلشان رامیزنی، حق گفته بودند نه؟
گفته بودند اگر دلبر ناراحت بود اگر بحث داشت به ناکجا آباد کشیده میشد کافی است درآغوشش بگیری،
و من زمانی که از شما اجازه خواستم که درآغوشتان بگیرم تا شاید تمام شود این بحث های لعنتی،
اما شما فقط خیره شدید، دلتان سنگ شده بود جناب؟
سرم را بر روی سینه تان گذاشتم تکیه گاه همیشگی ام.
اما دست هایی که دور شانه هایم میپیچید و مرا به خود میفشرد نبودند، چرا دلبر؟
بغضی که گلویم را میفشرد، رها شد. صدای هق هق هایم را میشنیدی و بازهم بی تفاوت بودی
صدای حمید هیراد خلوت بینمان را خراب کرده بود
خودم کم حالم بد بود، از آن طرف خواننده پدربیامرز هم میخواند،از آن بدتر شما هم زمزمه میکردی :
وقتی که نیس از تو نشونی یعنی شدم فراموش
کنار از ما بهترونی یعنی شدم فراموش
حال منو دیدی نموندی کردی منو فراموش
چه ساده این قلب و شکوندی آخرشدم فراموش
من میرم امشب تازه میفهمی دلت گیره،
من میرم امشب فکر تو آروم نمیگیره
میخواستی مرا دق بدهی، نه جناب؟ تبریک میگویم شما موفق بودید
دق کرده ام، دلم پوسید از آن همه بیتفاوتیِتان
جنابِ دلبرِ مغرورِمن؛
- از یکدیگر جدا افتادیم! و حتی فرصت همان سلام هم میانمان نماند..
¹⁸:⁰⁸
"¹⁰دیمــاهِ¹⁴⁰¹"
@kaf_m.i.m
#no_copi🚫
#دست_نوشت
خوب یادم است آن روز هارا، آن روز ها که اوج وابستگیمان بود، روز هایی که عشقِ بینمان تازه داشت جوانه میزد، طول کشید اما کنار آمدیم باهم، عاشق شدیم درکنارهم؛
قول و قرارهای بسیاری باهم گذاشته بودیم، یادت هست؟!
و اما اکنون چقدر پایبند بودیم؟
جناب دلبر یادت هست؟ میگفتی طاقت حال بدی هایم رانداری؛ طاقت دیدن اشک هایم را چطور؟ یادت هست!؟
اما جناب من یادم هست هنوز، زمانی که گریه میکردم و
میدیدم حلقه های اشک را در چشمانِ دلبرتان، آن لحظه هارا خوب به یاددارم لحظه هایی که این بینوا را حل میکردین درآغوش گرمتان، لحظه هایی که با شنیدن صدای قلبتان آرم میگرفت این دل صاحبمرده...
دلم آنروزهارا طلب میکند، میل آغوشتان رادارم.
مدتی است از هم دور شده ایم و میدانم شما من را مقصر میدانید، اما جناب شماکه ندیده اید دلتنگی هایم را، بی قراری هایم را، ایستادن دربرابر خانواده ام را؛ دیده اید؟ ندیده اید دیگر.
گمان میکنید من حرف نزده ام؟ من برای شما نجنگیده ام؟به خدا که جنگیده ام!
چه کسی میداند در دل من چه میگذرد، چه کسی مرا درک میکند؟
حالم خوش نیست دلبر، حرف هایتان آزارم میدهد،
گفته ای میخواهی بی تفاوت باشی، گفته ای دیگر برایت مهم نیستم، گفته ای رابطِمان آینده ای نخواهد داشت.
میدیدی برایت اشک میریزم و بی تفاوت بودی، شما که طاقت دیدن اشک هایم را نداشتی جناب؛ چه شد پس؟
گفته بودن همه چیز اولش خوب است، همه اولش دوستت دارن، مدتی که گذشت برایشان تکراری میشوی، دلشان رامیزنی، حق گفته بودند نه؟
گفته بودند اگر دلبر ناراحت بود اگر بحث داشت به ناکجا آباد کشیده میشد کافی است درآغوشش بگیری،
و من زمانی که از شما اجازه خواستم که درآغوشتان بگیرم تا شاید تمام شود این بحث های لعنتی،
اما شما فقط خیره شدید، دلتان سنگ شده بود جناب؟
سرم را بر روی سینه تان گذاشتم تکیه گاه همیشگی ام.
اما دست هایی که دور شانه هایم میپیچید و مرا به خود میفشرد نبودند، چرا دلبر؟
بغضی که گلویم را میفشرد، رها شد. صدای هق هق هایم را میشنیدی و بازهم بی تفاوت بودی
صدای حمید هیراد خلوت بینمان را خراب کرده بود
خودم کم حالم بد بود، از آن طرف خواننده پدربیامرز هم میخواند،از آن بدتر شما هم زمزمه میکردی :
وقتی که نیس از تو نشونی یعنی شدم فراموش
کنار از ما بهترونی یعنی شدم فراموش
حال منو دیدی نموندی کردی منو فراموش
چه ساده این قلب و شکوندی آخرشدم فراموش
من میرم امشب تازه میفهمی دلت گیره،
من میرم امشب فکر تو آروم نمیگیره
میخواستی مرا دق بدهی، نه جناب؟ تبریک میگویم شما موفق بودید
دق کرده ام، دلم پوسید از آن همه بیتفاوتیِتان
جنابِ دلبرِ مغرورِمن؛
- از یکدیگر جدا افتادیم! و حتی فرصت همان سلام هم میانمان نماند..
¹⁸:⁰⁸
"¹⁰دیمــاهِ¹⁴⁰¹"
@kaf_m.i.m
#no_copi🚫
#دست_نوشت
۹.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.