می نوش و بحل به جام دنیا گل و خاک

می نوش و بِحِل به جامِ دنیا گِل و خاک
این خاک و زر و زور ز خار و خاشاک
این قصر اگر چه سنگ و سیمان و گِل اند
سودی نرسانند به سوگی غمناک
از درد چه گویمت به این درک برس
از خانه ی گور چون ز خاک و خاشاک
مستی همه اش خوشی و خود بی‌خبری است
از بیخبران بشو بکن سینه چو چاک
بنظاره نشین به ناز کن باز نماز
داری تو نیاز تا ز غم گردی پاک
ساسان بشو و به سایبانی خوش باش
درویشی و خُرسند دلی و بی باک
دلخسته وحیدتویسرکانی و غم؟
ما را نبُوَد چنین حریص و چالاک
دریای قناعت این مخزنِ عیش
سوزیم به نال و غش برای افلاک
ساسان خاکسار متخلص به وحیدتویسرکانی
SASANKHAKSAR1357VAHIDTOIISERKA.BLOGFA.COM
HTTPS://PIN.IT/6KSKQEBHTTPS://PIN.IT/1YDVIDMHTTPS://PIN.IT/1YDVIDM
دیدگاه ها (۰)

عشق؛ مفهومی از بوسیدنش در کائناتی نور/لبریز از میخانه ی لاهو...

دنیا

خوشا دمی که روم تا فراتر از ملکوت و دستهای تو گم گشته باد در...

می نوش و بِحِل به جامِ دنیا گِل و خاکاین خاک و زر و زور ز خا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط