در گوشمان از مرگ می گویند
در گوشمان از مرگ میگویند
در گوشِ ما جمعِ به تب راضی
مثل عروسکهای بیجانیم
بازیگرِ این خیمه شببازی!
پینوشت:
باید کاری کرد
کاری به جز این خواندنها و همدردیها
برای مایی که جانی برای مقابله با زخمهای کاریِ مانده بر تنمان نمانده
برای مایی که هر شب در کابوسهایمان جان میکَنیم
برای مایی که هر روز با صدای نفسِ مرگ بیدار میشویم
برای مایی که لبخندهایمان زیر آوارها ماندهاند
برای مایی که....
هنوز دلبستهی این ویرانهایم.
در گوشِ ما جمعِ به تب راضی
مثل عروسکهای بیجانیم
بازیگرِ این خیمه شببازی!
پینوشت:
باید کاری کرد
کاری به جز این خواندنها و همدردیها
برای مایی که جانی برای مقابله با زخمهای کاریِ مانده بر تنمان نمانده
برای مایی که هر شب در کابوسهایمان جان میکَنیم
برای مایی که هر روز با صدای نفسِ مرگ بیدار میشویم
برای مایی که لبخندهایمان زیر آوارها ماندهاند
برای مایی که....
هنوز دلبستهی این ویرانهایم.
۸.۴k
۱۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.