همیشه خاله بازی که میکردیم چون
همیشه خاله بازی که میکردیم چون
بچه تر از همه بودم زورم نمیرسید شوهر گیرم نمیومد،
اما اسمش پارسا بود،خلبان،همش مامـــــوریت بود.
یه روز که سبزی تازه چیده بودم برای کوکو،
خبر شهـــــادتش رو بهم دادن.
مراسم تشیـــــع باشکوهـی بود
اونقد خاک تو سرم ریخته بودم که تو حمــوم اینقد کتک خوردم نزدیک بود برم پیش پارسا.!!🤕😅
بچه تر از همه بودم زورم نمیرسید شوهر گیرم نمیومد،
اما اسمش پارسا بود،خلبان،همش مامـــــوریت بود.
یه روز که سبزی تازه چیده بودم برای کوکو،
خبر شهـــــادتش رو بهم دادن.
مراسم تشیـــــع باشکوهـی بود
اونقد خاک تو سرم ریخته بودم که تو حمــوم اینقد کتک خوردم نزدیک بود برم پیش پارسا.!!🤕😅
۵۸.۰k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.