باران 🫰🏼🦋
#باران 🫰🏼🦋
مگر چقدر می توان یک نفر را دوست داشت
تا جایی که خودت را از پا در آوری؟
تا جایی که سالها بعد،وقتی به گذشته فکر می کنی از مرور خاطراتت خجالت بکشی؟
همه ی ما هرچه قدر هم ساده باشیم بالاخره یک روز خواهیم فهمید که همه چیز خیلی وقت پیش تمام شده بود.
آن روز فرق ندارد بهشتی ترین روز از بهار باشد
یا خوشمزه ترین روز از تابستان
یا رنگی ترین روز از پاییز
و یا برفی ترین روز از زمستان
آن روز خودت خواهی فهمید که دیگر کاری از تو ساخته نیست،تو تمام دوستت دارم هایت را به پایش ریخته بودی،عشقت را ثابت کرده بودی و مهمتر از همه روزهایی که هم تنها بودی،هم دلگیر،هم شکسته،هم پر از حرف و هم تا نهایت دنیا خسته باز دوستش داشته ای.
آن روز بجای اینکه گوشی را بگیری دستت و برایش با اشک تایپ کنی عزیزم نمیدانم کجا و کی برایت کم گذاشته ام،نمیدانم چرا از من خسته شدی ولی کاش دوباره برگردی کاش دوباره دوستم داشته باشی...باید به رسم قدیم ها کاغذ و قلمی برداری و بنویسی عزیزه دیروزهایم نمی دانم کجا و کی لایق عشقم نشدی،نمی دانم کی از من خسته شدی ولی کاش هیچوقت برنگردی کاش پیش هرکسی هستی بمانی کاش دوباره دوستم نداشته باشی که برگشتنت برای هر دویمان ضرر دارد و بعد شال و کلاه کنی و به اداره ی پست بروی و وقتی در قسمت گیرنده نفهمیدی چه بنویسی خواهی فهمید دوست داشتن کسی که تنهایت گذاشته و هیچ نشان و آدرسی از خود بر جای نگذاشته مثل رانندگی کردن با چشم بسته توی جاده هست،آنوقت کافیست لبخندی بزنی و به خودت بگویی ببخشید فراموش کرده بودم مخاطب این نوشته ها بجای نامه به فاتحه احتیاج دارد...
مگر چقدر می توان یک نفر را دوست داشت
تا جایی که خودت را از پا در آوری؟
تا جایی که سالها بعد،وقتی به گذشته فکر می کنی از مرور خاطراتت خجالت بکشی؟
همه ی ما هرچه قدر هم ساده باشیم بالاخره یک روز خواهیم فهمید که همه چیز خیلی وقت پیش تمام شده بود.
آن روز فرق ندارد بهشتی ترین روز از بهار باشد
یا خوشمزه ترین روز از تابستان
یا رنگی ترین روز از پاییز
و یا برفی ترین روز از زمستان
آن روز خودت خواهی فهمید که دیگر کاری از تو ساخته نیست،تو تمام دوستت دارم هایت را به پایش ریخته بودی،عشقت را ثابت کرده بودی و مهمتر از همه روزهایی که هم تنها بودی،هم دلگیر،هم شکسته،هم پر از حرف و هم تا نهایت دنیا خسته باز دوستش داشته ای.
آن روز بجای اینکه گوشی را بگیری دستت و برایش با اشک تایپ کنی عزیزم نمیدانم کجا و کی برایت کم گذاشته ام،نمیدانم چرا از من خسته شدی ولی کاش دوباره برگردی کاش دوباره دوستم داشته باشی...باید به رسم قدیم ها کاغذ و قلمی برداری و بنویسی عزیزه دیروزهایم نمی دانم کجا و کی لایق عشقم نشدی،نمی دانم کی از من خسته شدی ولی کاش هیچوقت برنگردی کاش پیش هرکسی هستی بمانی کاش دوباره دوستم نداشته باشی که برگشتنت برای هر دویمان ضرر دارد و بعد شال و کلاه کنی و به اداره ی پست بروی و وقتی در قسمت گیرنده نفهمیدی چه بنویسی خواهی فهمید دوست داشتن کسی که تنهایت گذاشته و هیچ نشان و آدرسی از خود بر جای نگذاشته مثل رانندگی کردن با چشم بسته توی جاده هست،آنوقت کافیست لبخندی بزنی و به خودت بگویی ببخشید فراموش کرده بودم مخاطب این نوشته ها بجای نامه به فاتحه احتیاج دارد...
۱.۵k
۲۷ آبان ۱۴۰۳