عاشقانه بوقت برگشتن
دلنوشته های من:
من باشم و استکانِ می باشد و بس
شب باشد و آرامشِ نی باشد و بس
مجنون بزند بوسه به لبهای بلور
یک شیشه شراب هم اُکِی باشد و بس
"دو ساعت است "که بر راه دور زل زده ام
به قلعه های بلند غرور زل زده ام
به روزهای خوش رفته در همین اطراف
به آشنایی حس عبور زل زده ام
همیشه عصر که باشد کمی پس از باران
به شادمانی لبخند و شور زل زده ام
و من همیشه به دنیای غم به اعماقِ
شکستِ آینه هایِ بلور زل زده ام
من باشم و استکانِ می باشد و بس
شب باشد و آرامشِ نی باشد و بس
مجنون بزند بوسه به لبهای بلور
یک شیشه شراب هم اُکِی باشد و بس
"دو ساعت است "که بر راه دور زل زده ام
به قلعه های بلند غرور زل زده ام
به روزهای خوش رفته در همین اطراف
به آشنایی حس عبور زل زده ام
همیشه عصر که باشد کمی پس از باران
به شادمانی لبخند و شور زل زده ام
و من همیشه به دنیای غم به اعماقِ
شکستِ آینه هایِ بلور زل زده ام
۱۴.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱