و گاه انتظار میگیرد جان آدمی را
و گاه انتظار میگیرد جان آدمی را
و ناگهان تمامِ من دلتنگ تو بود
و تو آبی ترین هجای شعرِ من
و شاید ما را در پس این دوری ، دیداریست
و ناگهان او شد تنها دارایی من
و قسم به حقارت واژه و شکوهِ سکوت
و تو آغازی و من آخر ویرانیها
و چشمها به مراتب ، دهنلق ترند
_او
و ناگهان تمامِ من دلتنگ تو بود
و تو آبی ترین هجای شعرِ من
و شاید ما را در پس این دوری ، دیداریست
و ناگهان او شد تنها دارایی من
و قسم به حقارت واژه و شکوهِ سکوت
و تو آغازی و من آخر ویرانیها
و چشمها به مراتب ، دهنلق ترند
_او
۹.۱k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.