دلبر پاییز، اونم آذرش
دلبر پاییز، اونم آذرش
پاییز که به آذر میرسه دیگه دست از مدارا کردن برمیداره
سخت میشه، سرد میشه
باروناش نم نم نیست دیگه
رگبار میشه که بشوره ببره
باد نمیاد، طوفان میشه که بکنه ببره
آذرو نمیشه بارونی پوشید زد به دل کوچه و خیابون و عطر خاک بارون خورده رو استشمام کرد
نمیشه شال و کلاه از سربرداری موهاتو بسپری دست باد تا پریشون کنه
نمیشه نشست تو کافه قهوههای تلخ و مزه مزه کرد و غرق شد تو خاطرات شیرین
آذرو حتی نمیشه از پشت شیشه پنجره دید آخه ترکیب شیشه و بارون و درخت لخت و کلاغ سرشاخه افسون میکنه آدمو
ناخودآگاه چشم میبندی از ترس رعد و به خودت که میای تو تونل زمان سفر کردی و رفتی به گذشتههایی که نگذشته
آدم تو آذر به خودی خود کم میاره
وای به حال آدمی که دل تنگم باشه
که از دلتنگی دلشوره بگیره
که دل تنگی عین یه غده سرطانی بچسبه بیخ حنجرش و نفس کشیدن سخت کنه
که دلش بره پی خاطره بازی
آذر رفیق میخواد دلبر
شریک میخواد
که یکی بگی دو تا بشنوی
تا نفهمی چجوری تقویم ورق میخوره جای برگا با برفا عوض میشه
همه پاییزم که تنهایی بگذرونی ته پاییز به آذر که برسی میخوری به بنبست
بعدا که خودتو توی آینه نگاه کنی
تار موهای سفید لا به لای موهات
چین و چرکای کنار چشمات
یادت میاره پاییز بود، آذر بود
تو تنها بودی با دلی که مبتلا به درد بی درمون دلتنگی بود.
#مهلا_بستگان
#پاییز
#آذر
#دلتنگی
#بارون
پاییز که به آذر میرسه دیگه دست از مدارا کردن برمیداره
سخت میشه، سرد میشه
باروناش نم نم نیست دیگه
رگبار میشه که بشوره ببره
باد نمیاد، طوفان میشه که بکنه ببره
آذرو نمیشه بارونی پوشید زد به دل کوچه و خیابون و عطر خاک بارون خورده رو استشمام کرد
نمیشه شال و کلاه از سربرداری موهاتو بسپری دست باد تا پریشون کنه
نمیشه نشست تو کافه قهوههای تلخ و مزه مزه کرد و غرق شد تو خاطرات شیرین
آذرو حتی نمیشه از پشت شیشه پنجره دید آخه ترکیب شیشه و بارون و درخت لخت و کلاغ سرشاخه افسون میکنه آدمو
ناخودآگاه چشم میبندی از ترس رعد و به خودت که میای تو تونل زمان سفر کردی و رفتی به گذشتههایی که نگذشته
آدم تو آذر به خودی خود کم میاره
وای به حال آدمی که دل تنگم باشه
که از دلتنگی دلشوره بگیره
که دل تنگی عین یه غده سرطانی بچسبه بیخ حنجرش و نفس کشیدن سخت کنه
که دلش بره پی خاطره بازی
آذر رفیق میخواد دلبر
شریک میخواد
که یکی بگی دو تا بشنوی
تا نفهمی چجوری تقویم ورق میخوره جای برگا با برفا عوض میشه
همه پاییزم که تنهایی بگذرونی ته پاییز به آذر که برسی میخوری به بنبست
بعدا که خودتو توی آینه نگاه کنی
تار موهای سفید لا به لای موهات
چین و چرکای کنار چشمات
یادت میاره پاییز بود، آذر بود
تو تنها بودی با دلی که مبتلا به درد بی درمون دلتنگی بود.
#مهلا_بستگان
#پاییز
#آذر
#دلتنگی
#بارون
۱۳.۵k
۱۰ آذر ۱۴۰۲