خندههامان کو

خنده‌هامان کو؟
خنده‌‌ی بی‌بهانه‌‌مان کو!
کو دلخوشی ساده‌ای که ما را.‌‌‌‌..
در خودمان...
به وسعت یک خاطره، نگه دارد.

اینجا طعم دلمردگی در سینه‌مان یخ بسته‌است
اینجا پر از عریانی خاطره‌‌های مرده‌ایم
گویی زمین ما را گرو گرفته است و...
هیچ غرامتی، تحمل‌مان را گردن نمی‌گیرد

مانده‌ایم در زیر خروار‌ها تاریخ
و هیچ‌کس در یادش ما را مرثیه نمی‌شود
ما در گل‌ولای تاریخ حتی لگدمال هم نمی‌شویم
تا که جان بگیریم از زایش درد

آنقدر که بسته‌اند به نافمان سکوت
ََبَخت از خجالتمان...
بسته تر از این نخواهد شد.

ما آخر رسیده‌های ناپایانیم
در امتداد آرزوهایمان، درد را...
چنان معکوس می‌شویم
در یک دور نا منحوس تکرار
تا بپیچاند به گلویمان...
هر چه که بند آورد نفس را...

خنده که هیچ
خنده در جبر که هیچ...
گریه‌‌های بی‌بغضمان کو؟
دیدگاه ها (۳)

مهم نیست تا کجا فرار کنی.فاصله هیچ چیز رو حل نمی‌کنهوقتی توف...

اگه مثل منی(: ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌حالت خرابِ

خوب است که حوصله‌ات را نداشته باشندپرت شوی یک گوشه‌ی دنج...ب...

می‌خواستم برایش بنویسمپابند کن دریا را، ببند دور مچ زیبای پا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط