می خواستم که زخم دلت را رفو کنم

می خواستم که زخمِ دلـت را  رفـو کنم
خود را میانِ بۍکسی ات، جستجو کنم

وقتی سکوت روی لبـت مـوج می زنـد
بـا شعـر های تـازه ی تـو، گفتـگو کنم

آرامشی که سُرمه بـه چشمم کشیده را
بـا چشم های مُضطربت، روبـه رو کنم

گاهـی نمک بریزم و گاهی عسل  شوم
شـایـد مـزاجِ تلـخِ تـو را ، زیـرورو کنم

میخواستم که سبزۍِچشمانِ خویش را
بـا دخترانِ سبـزه ی شَهـرت هـوو کنم

اما همیشه ساکت و سردی و مانـده ام
خـود را چطـور در دلِ سنگت، فـرو کنم
دیدگاه ها (۲)

یک شهر مرا زیر لبش زمزمه می‌کردجانا تو بگو با من دیوانه چه ک...

اصلا هیچ وقت شد دلت تنگ بشه اصلا تو برای من جنگیدی؟هرشب قبل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط