عاشقانه های شبنم درکنار زندگیم

لبت را دیدم و دیدم که ساغر راست می گوید
تنت را دیدم و گفتم صنوبر راست می گوید
گل پیراهنت را هرکه بو کرده ست می داند
هل و آویشن و نعناع و شبدر راست می گوید
هوای خانه را گیسوی خیست می کند خوشبو
گلاب و مشک و عود و عطر و عنبرراست می گوید
چه تندیس قشنگی‌ می شود وقتی که می خندی
صدف،الماس ، مروارید و مرمر راست می گوید
نیازی نیست انگشت ظریفت را به انگشتر
عقیق و یشم و یاقوت و در و زر راست می گوید
میان غنچه های باغ صحبت برسراین است
که باد از بوی آن زلف معطر راست می‌گوید
دل و دین بردی از مردم ولی از ترس رسوایی
مسلمان می کند حاشا و کافر راست می گوید..
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم درکنار زندگیم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم درکنار زندگیم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط